گر جان طلبي فداي جانت

شاعر : سعدي

سهلست جواب امتحانتگر جان طلبي فداي جانت
يک موي به هر که در جهانتسوگند به جانت ار فروشم
کس نيست که نيست مهربانتبا آن که تو مهر کس نداري
بس سر برود در آستانتوين سر که تو داري اي ستمکار
از روي چو ماه آسمانتبس فتنه که در زمين به پا شد
کز باد سبق برد عنانتمن در تو رسم به جهد هيهات
تا ياد کنم دگر زمانتبي ياد تو نيستم زماني
تشبيه به سرو بوستانتکوته نظران کنند و حيفست
در صيد چه حاجت کمانتو ابرو که تو داري اي پري زاد
نقشيست گرفته از ميانتگويي بدن ضعيف سعدي
در وهم نيامدي دهانتگر واسطه سخن نبودي
الا دهن شکرفشانتشيرينتر از اين سخن نباشد